سمک عیّار

یادداشت های کلاس «سمک عیار» دکتر ساقی گازرانی

سمک عیّار

یادداشت های کلاس «سمک عیار» دکتر ساقی گازرانی

بر سر قول خود بودن

سمک به خورشید شاه: قول خود به دروغ نتوان کرد.

ص 202 ج 1

سمک در سخت ترین شرایط سر قولی که به آتشک داده بود  ماند تا او را به دلارام برساند. 

نام ها در داستان سمک عیار


آتشک:

ارغوان : کنیزک مه پری- استاد سرای دختر

ارغون: سر چوپان - عیار- دره بغرایی

الغو: کنیزک  خزینه دار مه پری

خاطور

خمار: اهل ماچین - سمک در گرمابه با این پیرمرد آشنا شد .

خورشید شاه: پسر مرزبانشاه

رمو: معتمد مهران وزیر- برای قزل ملک نامه می برد.

روح افزا: مطرب مه پری

سمک:

سیلم:برادر قطران 

سورۀ حلبی: خدمتکار خورشید شاه - در عیاری و راه روی سخت چالاک بود.خبرچین

سیاه گیل:

شغال: استاد سمک- عیار- اسفهسالار چین

شروانه : دایه مه پری

شمران: پهلوانان قزل ملک

شیرویه:

شیرافکن:

صنوبر: همراه  مه پری

فرخ روز: برادر خورشید شاه

فغفور: شاه چین

قزل ملک: پسر شاه ماچین ارمنشاه- خواستگار مه پری

قطران: پهلوان قزل ملک

کافور: شاگرد کانون

کانون: اسفهسالار شهر ماچین - فرزندان:روزافزون،بهزاد و رزمیار

لالا صالح:

گیلسوار:یاران قزل ملک

مقوقر: کوتوال  قلعۀ شاهک -  مه پری ر1با دسیسه مهران به آنجا بردند. پسر شروانه دایه جادو

مه پری: دختر شاه چین

مهران: وزیر فغفور- دسیسه چین

ناک: نقیب قلعه شاهک

نمونه رفتارهای مهران دسیسه چین

«چون مهران حرامزاده سخن تمام بگفت شغال پیل زور بانگ بر مهران زد و گفت ای بد فعل بدکردار، این همه فتنه در جهان افکندی و آشوب انگیختی و خلقی از جان برآوردی  اکنون آمدی با مکر و حیلت تا ما را به دست تیغ باز دهی و دختر از دست ما بیرون آوری و...اگر نه آن بودی که به رسولی آمده ای و دیگر در خدمت ارغون پهلوان بی حرمتی نشاید کردن بفرمودمی تا و را پاره پاره کردندی، تو حرامزادۀ سگ.

مهران چون سخن بشنید در کار فرو ماند خود را خجل نکرد . چنان گرفت که نه با وی گوید. روی به ارغون کرد و گفت ای پهلوان، شغال به هر چه گوید معذور است از آنکه برنجیده است از ما.»

ص 145- ج 1

جوانمردی: رفتار با فرستاده، حرمت میزبان را نگاه داشتن

راوی و عیاران مهران را با صفت حرامزاده همراه می کنند . مهران وزیر فغفور بسیار حیله گر و دسیسه چین است و بسیار خوب  روش و منش عیاران را می شناسد . در اینجا واکنش  مهران پس از این همه دشنام خوردن  از دید روانشناسانه  قابل بررسی است.

ضرب المثل ها در داستان سمک عیار

جلد یکم


- تو خرما می خور  خر می ران


 - زنبورخانه نشاید آشفتن


-هر چه از کار باز گیرند روزی به کار آید

ص132- سمک 


-کارها از گزاف پشیمانی آرد

ص214


-  بادنجان تخمه را آفت نرسد

ص217


شیر خفته را روباه عاجز تواند کرد

بیشه از شیر خالی باشد سیاه گوش هر چه خواهد تواند

ج1 ص234





زینهارداری

سمک به همراه بیش از چهارصد تن به زینهار پیش  ارغون سرچوپان  می رود .

ارغون می گوید:جهان برهم زنم و زینهار از دست ندهم.

اگر به جای چهارصد مرد چهارهزار مرد بودی و همه شاگردان تو و همه دزدان بودی و هر یکی هزار خون کرده بودندی  همه را چشم خود جای کردمی..

ص140ج 1