سمک و آتشک برای دزدیدن دلارام به سرای شاه ماچین می روند و پس از بالا بردن دلارام و صندوق آلات موسیقی سمک از آن بالا به آتشک می گوید همانجا باش و شرابداری شاه را بکن.
آتشک ترسید و گفت و من کجا و شرابداری کجا؟و اگر مرا ببینند می کشند.
سمک در پاسخ می گوید تو را نمی توانم با معتمد شاه رها کنم و اگر پیش تو رها کنم کار دگرگونه شود.
آتشک التماس می کند و سمک به خنده می افتد و می گوید: تو را به جان می آزمودم . نمیدانی که من تو را به جان رها نکنم؟